«با نام و یاد او»
عدالتوعشق درحال چاپ
شوهر شایسته درحال چاپ
❌هرگونه کپیبرداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد قانونی دارد❌⚖
تبلیغات
@Tablighat_TORANJ
ادمین کانال
@admintoranj
کانالهای دیگهمون
@negah_novel. @voroojaak. @Harfe_Dl
مطالب کانال ایتا تـرنـج | رمان💗شاهدخـꨄــت
📸 مسابقه عکاسی سفره هفت سین
عکس شماره ۵
خانواده آقای عابدینی
🆔https://eitaa.com/nabzjosheghan
✨️مسابقه
🍃هفت سین + یک شین شهدایی
👈شرایط شرکت در مسابقه ؛
🔶️استفاده از سفره هفت سین ساده
🔶️استفاده یک عکس از شهدا کنار سفره هفت سین
🔅 سفره هفت سین خود را به تصویر نورانی یک شهید تزئین کنید ، عکس بگیرید و برای ما به آیدی زیر در پیام رسان ایتا ارسال کنید
🆔️ @admin_majmoeh
زمانشروعمسابقه:۲۵اسفندماه
زمانپایانمسابقه:۱۰فروردینماه
کد شرکت کنند: ۱۴۱#
•○ @masjedmahdyeh ○•
⚜ خـوش اومدیـن عزیـزان ⚜
👑👸🏻 رمان شــاهــدخـــꨄــــت 👸🏻👑
👑 میانبر پارتهای رمان شاهدخت
https://eitaa.com/toranj_novel/59123
👑 آخرین پارت امروز ۳۵۹
https://eitaa.com/toranj_novel/59203
🔼🔽🔼🔽
❌⚠️❌⚠️❌⚠️❌⚠️❌⚠️
⛔هشدار جدی برای تمام آقایان ایران
🚧مشکلات جسمی آقایان زمینه ساز 80% طلاق ها 90% خیانت ها در ایران🚧
https://digiform.ir/w20f9d75a
https://digiform.ir/w20f9d75a
عدد ۱ را به شماره 09109218359ارسال کنید
1⃣ اختلالات بهداشتی آقایان
2️⃣ عفونت مجاری ادراری
3⃣ اعتیاد
✅آقایون برای درمان ناتوانی های جسمی
حتما لینک پایین را مشاهده نمایید 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3514696408C263d5e80fc
👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻
✅برترین و با اعتبارترین کانال ایتا در حوزهی مشکلات جسمی آقایان
┄┅┄✶🍃🌸🍃✶┄┅┄
«دوستت دارم»👩❤️👨
گلایه از تکراری بودنش نکن.
مشکل از من نیست،
تو زیادی دوستداشتنی هستی♥️🌱
🫀 ⃟●━━ @Harfe_Dl
سلام، عیدتون مبارک
این مجموعه اربعینی خیلی ویژه است و قبلا هم توی کانال معرفی کردیم، به نیت صدقه و خیرات برای اموات هم میتونید واریز کنید❤️
الحمدالله با کمک همدیگه مسجد
رو تونستیم بسازیم و الان نوبت
زائرسرای دوم این مجموعه است
جزئیات رو اینجا ببینید👇
https://eitaa.com/joinchat/2846883849Cbf3af7a7e9
عزیزان این مدت
درگیر مهمان و مراسمات عزاداری هستم،
ببخشید پارتگذاری دیر میشه🖤
لینک ناشناس
https://gkite.ir/es/8681149
زاپاس و جواب ناشناسها 👇
https://eitaa.com/joinchat/122618196C5b64839be0
پارت اول شاهدخت
https://eitaa.com/toranj_novel/53618
🦋
࿐ྀུ✿❥━━━━━━━━━━━━━━🦋
#شـاهـدخـت
#پارت_359
بلند شدم و سلام آرومی کردم، اومد کنارم
- اجازه هست بشینم؟
- خواهش میکنم بفرمایید، من دیگه داشتم میرفتم.
- چرا؟ چون من اومدم!!
تاب رو دور زدم:
- نه دیگه دیر وقته فردا باید برم سر کار.
چشماش قرمز بود، مثل چشمای اکثر اهالی اون باغ.
چشمای راضیه خانم هم دیدن داشت... فتانه با چه رویی میخواد به چشمای اون زن نگاه کنه.
- مهدخت خواهش میکنم بشین تا با هم کمی حرف بزنیم.
نفس عمیقی کشیدم:
- آخرین باری که با هم حرف زدیم، یادتونه؟
دستام رو گرفتم دور بدنم و به درختی تکیه دادم:
- شما بهم گفتین، دیگه نمیخوام ببینمت... پس بهتره برم تا دیدن من باعث عذابتون نشه.
با وجود آدمای زیادی تو این باغ، ولی تنهایی یقۀ آدم رو ول نمیکرد... آنقدر تو این باغ تحقیر و تهمت و تنهایی دیدم که مزهی احترام رو یادم رفته.
ازش رو گرفتم تا برگردم.
- سعید عاشقته مهدخت، من مطمئنم.
نمیتونستم خودمو گول بزنم، دلم با شنیدن این حرفا هر چند دروغ، خوش بود.
ترمه، فتانه، خانمبزرگ یا از زبون هرکس دیگه!!
خندهی تلخی رو لبای خشکم نشست.
- هر دفعه فتانه به سعید میگفت مهدخت جاسوسه، سعید میگفت من خیلی وقته از مهدخت مطمئن شدم.
دستامو میون دستاش گرفت:
- به همون خدایی که هر دومون میپرستیم سعید دوستت داره... اینو از نگاهش، شاد بودناش، تغییر رفتارش بعد اومدنت فهمیدم.
منو نزدیک خودش کشید:
- ولی مطالب اون دفترچه اونقدر براش سنگین بود که باید بهش حق داد، اون کار رو باهات بکنه.
دستاش قوت یه مرد رو داشت، انگشتام سِر شدن.
- لعنت به حسادت... فکر میکردم با اومدنت، سعید قید همه چی رو بزنه. امروزم که دیدی، از شنیدن حرفای فتانه کم مونده بود پس بیفته.
با یادآوری فتانه شونههاش لرزید، غم چشماش تو دستاش رخنه کرد، انگشتام رو محکم فشرد:
- فتانه، دختر بیچارهی من... چطور دلش اومد اون حرفای زشت رو بهمون نسبت بده. هنوزم باور نمیکنم انقدر کینهای باشه!!
خانمبزرگ داشت گریه میکرد ولی من فقط نگاهش میکردم. دلم نمیخوام خودم رو جای اون بذارم... غصه خوردن دیگه کافیه.
جلو اومد و خودش رو انداخت تو بغلم ولی دستام علاقه و توانی برای بغل کردنش نداشتن.
حرفای زشت و زنندهای که هر وقت من رو میدید، نثارم میکرد، یک به یک تو مغزم وول میخورد و میومد رو زبونم تا نثارش کنم... اما من آدم تحقیر و کینه نبودم... من یه عاشق بودم که برای رسیدن بهش، تا پای جونش مایه گذاشت... ولی نشد که بشه.
#نویسنده_نجوا
#کپی_ممنوع_پیگرد_قانونی_دارد