♥ بـه نام خدا ♥
رمان ایاز و ماه به قلم خانم محمدی
هر روز پارت داریم.
❌هرگونه کپیبرداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد قانونی دارد❌⚖️
تبلیغات
@Tablighat_TORANJ
مدیر کانال
@admintoranj
کانالهای دیگهمون
@toranj_novel. @voroojaak. @Harfe_Dl
مطالب کانال ایتا رمـ نگاه ــان💕 ایاز و مــ🌙ــاه
عشقا توی زنگ تفریح،
عکسهایی از آیلار گذاشتم.
دوست داشتین برین نگاه کنید.. 😉
https://eitaa.com/Zange_Tafrihh/14371
اونجا ناشناس، جواب پیامها و عکسهای شخصیتها گذاشته میشه.... 🌺
https://eitaa.com/joinchat/122618196C5b64839be0
⚜ خـوش اومدین عزیـزان ⚜
🌒 رمـان ایـــاز و مــــ🌙 ـــاه 🌒
⚜ میانبر پارتهای رمان ایاز و ماه
https://eitaa.com/negah_novel/52508
⚜ شرایط کانال vip
https://eitaa.com/negah_novel/52512
⚜ آخرین پارت امروز ۴۶۲
https://eitaa.com/negah_novel/52596
❌🔥 📵
#حماقت_من
داشتم از مدرسه برمیگشتم خونه که چشمم به بستنیای دست بچه ها افتاد. بابام یه کارگر ساختمونی ساده بود و به زور میتونست خرج من و دو تا داداشمو در بیاره.
تو فکر این بودم چی می شد منم بتونم هرروز بستنی بخورم و داشتم بچه ها رو نگاه میکردم که یهو خوردم به یه نفر. سرمو بالا آوردم دیدم پسرعمومه (سامان) و داره با نیش باز نگام میکنه
گفت : بیا بریم تا برات #بستنی بخرم ولی به یه شرط! 😱
از خوشحالی میخواستم بال در بیارم
_چه #شرطی؟ 😰. یه نگاه #عجیب بهم انداخت و گفت: به شرط اینکه...😱 😰❌
https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce
┄┅┄✶🍃🌸🍃✶┄┅┄
دِلبــرم...
تو بخندی اصلا دُنیا قَشنگه
انگٰار هَمهچی بندِ به خطِ
خَندههایِ کُنجِ لبِ تــو 💜
🫀 ⃟●━━ @Harfe_Dl
❌مژده مژده❌
⚜️ تشک رویال⚜️
✅ فقط 5روز دیگر باقی مانده تا پایان جشنواره
✅ طرح تعویض تشک کهنه شما با نو
✅ با 40% تخفیف ویژه
✅همراه با ارسال رایگان
✅ اقساط ۴ ماهه
👨🏼💻برای کسب اطلاعات بیشتر با ما در ارتباط باشید:
☎️02155447112 ☎️02155447146
📲09125571644 📲09192180904
📌کارشناسان و مشاورین فروش
@Mehdiabbasi10 @Kamalsolati
مشاهده لیست و قیمت محصولات👇
https://eitaa.com/toshakeroyal64
📌سایت رسمی تشک رویال
http://Www.toshakeroyal.com
آغولتاج ... 🤨🤨
چقدر خوبه چیزی که برای خودمون
دوست داریم برای دیگری هم بخوایم😐
لینک ناشناس
https://gkite.ir/es/8681149
زاپاس و جواب ناشناسها 👇
https://eitaa.com/joinchat/122618196C5b64839be0
پارت اول رمان ایاز و ماه
https://eitaa.com/negah_novel/43772
━━═━━═━━⊰❀🌸❀⊱━━═━━═━━
#پارت_461
ایـاز و مــــ🌙ــاه
اغولتاج که تند سمتم یورش آورد نشان داد قائله هنوز تمام نشده.
– من برای بچهٔ هووم مادری کردم، بعد تو حاضر نیستی بچههای خواهرت رو نگه داری؟! سنگ توی سینهٔ توئه؟
انگشتهایم را درهم گره کردم و به صورت برافروختهاش زل زدم.
– فقط یه بچه رو به خونهٔ پدرش راه دادی؛ همین! ولی داری منو مجبور میکنی زن مردی بشم که ازش متنفرم.
پدرم صدایش زد:
– بذارش به حال خودش، زن!
انتظار داشتم از حمایت پدرم عصبانی شود، اما سمتش برگشت.
– این حق من نیست، آق اویلی!
گلهمند و طلبکار بود و شاید... حقبهجانب...
– زحمت تو و بچههات رو کشیدم، دستمزدم رو خوب دادی.
پدرم سنگین پلک زد. سکوتش باعث شد اغولتاج ادامه دهد:
– پای هر خبط و خطات موندم. زن جوون گرفتی، گفتم خدا حلال کرده من کی باشم که بگم نه... ولی این عذاب آخر عمری حق من نیست.
نمیدانم در صورت بیحالت پدرم چه دید که انگشت بالا گرفت.
– یا جای دختر سولماز تو این خونهست یا جای من.
به پدرم پشت کرد و به پسرهایش توپید:
– بلند شید! نشستید خفت و خواری مادرتون رو تماشا میکنید؟
پسرها دانهدانه ایستادند.
اغولتاج بهخاطر اطاعتشان سرش را با غرور بالا گرفت.
مرا با سرانگشت به ایاز نشان داد.
– عقدش کن و از اینجا ببرش. اینجور دیگه هرگز نمیتونه برگرده.
آتش خشمی که در وجودم شعله کشید را مخفی کردن سخت بود، ولی جوابش را دادم.
– من گوسفند عید قربونت نیستم که خیراتم میکنی، اغولتاج!
تابی به گردنش داد.
– بیگمراد بد بود یا کلاً شوهر بهت نمیسازه. ول گشتن خوب مزه داده؟
#نویسنده_بانوی_بارانی (اکرم محمدی)
#کپی_ممنوع_پیگرد_قانونی_دارد
الهــی
به تـوکُّلِ نـامِ اعظمـت...
#بِسْــــــمِاللَّهِالرَّحْمَـنِالرَّحِيــم 🌸
ِ
پارت واقعی رمانمون
#پارت_238
به جاهای حساس رمان رسیـدیم 🤫😍
https://eitaa.com/joinchat/3809411160C57f549d6bd
#دخترهپسرهرودیوونهمیکنهباکاراش😶😌