﷽
↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید
و به رشد کانال کمک کنید.🌼
💝جهت رزرو تبلیغ👈
@A_DMEN
تبلیغات ارزان و بصرفه 👇
https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
لبیک یا حسین
مطالب کانال ایتا داستان هـاے کوتـاه
#داستان_آموزنده
🔆خشم امام صادق عليه السّلام چرا؟
اسحاق بن عمّار گويد: به محضر امام صادق عليه السّلام رفتم ، با چهره گرفته و خشم آلود به من نگريست ، عرض كردم : چه باعث شده كه نسبت به من خشمگين هستى ؟
فرمود: بخاطر آنكه نسبت به مستضعفين پيروان ما، بى توجه و ترش رو هستى ، به من خبر رسيده است كه تو، در خانه خود، دربانانى قرار داده اى كه آنان مستمندان شيعه را از آنجا دور مى كنند.
عرض كردم : آيا از عذاب ، ترس ندارى ؟ آيا نمى دانى كه هرگاه مؤمنين باهم ملاقات كنند و دست در دست هم بدهند خداوند رحمتش را بر آنها وارد مى سازد، و 99 قسم از اين رحمت ، شامل آن كسى است كه محبت بيشتر نسبت به مؤمن ديگرى دارد؟، و وقتى كه دو مؤمن ، باهم متفق و متحد شوند، رحمت خدا آنها را فرا مى گيرد، هرگاه دو نفر مؤمن باهم به صحبت بپردازند، بعضى از فرشتگان مراقب اعمال ، به بعضى ديگر مى گويند كنار برويم شايد اين دو مؤمن ، سخن سرّى باهم داشته باشند و خداوند آن را پوشانده است .
عرض كردم : آيا خداوند در قرآن (آيه 18 سوره ق ) نمى فرمايد:
ما يلفظ من قول الّا لديه رقيب عتيد: انسان ، هيچ سخنى به زبان نياورد مگر اينكه نگاهبانى آماده در نزد او است (و آن را مى نويسد).
امام فرمود: اى اسحاق ! اگر فرشتگان مراقب ، نشوند، خداوند آگاه به پنهانيها، مى شنود و مى بيند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastanhaykotah 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆توجه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) به بيماران دور افتاده
در روايت آمده : رسول خدا(صل الله علیه وآله و سلم ) با جمعى از اصحاب خود، در خانه اش غذا مى خوردند، سائلى معول و فلج به در خانه آنحضرت آمد، پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) به او اجازه ورود داد، وقتى وارد شد چون نمى توانست بنشيند، پيامبر (ص ) او را روى زانوى خود نشاند و نگهداشت و سپس به او فرمود: از غذا بخور.
مردى از قريش كه در مجلس حاضر بود، از ديدن اين بيمار مفلوك ، اظهار تنفّر و انزجار كرد، مدتى نگذشت كه همين قريشى مغرور به همين درد، مبتلا شد و جان سپرد.
نيز نقل شده : پيامبر ( صل الله علیه وآله و سلم) غذا مى خورد، در اين هنگام ، سياه چهره اى كه بيمارى آبله گرفته بود، و پوست زخمهاى آبله بدنش جدا شده بود، به حضور رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) آمد، او نزد هر شخصى مى نشست ، آن شخص از نزد او برمى خواست و به كنار مى رفت .
پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) برخاست و او را در بغل دست خود نشاند و احترام شايانى به او نمود بهتر آن است كه اين داستان را با شعر ذيل پايان دهم :
من روى نديدم بهمه كشور خوبى
كه خوبتر از طلعت زيباى تو باشد
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚@Dastanhaykotah 📚✾
آقا! انسانها همچون معادن هستند!
خاطرهای از آیت الله حسن زاده آملی:
نکتهای بلند از استادم شادروان جناب علامه آقا سیدمحمدحسن الهی طباطبایی تبریزی به یادگار دارم
روزی در مزار شیخان قم به حضور مبارکش افتخار تشرف داشتم و هیچگاه در محضر فرخنده اش یک کلمه از دنیا گله و شکوهای و حرف کم و زیاد مادی نشنیدم.
فرمود:«آقا! انسانها همچون معادن هستند باید آنها را استخراج نمود»
غرض آن جناب اینکه همچنان که کوهها دارای معادن طلا، نقره، الماس، فیروزه و غیره هستند، انسانها دارای معادن گوناگون حقایق و معارفند. باید هر کسی کوه وجودش را بشکافد و آن معادن را استخراج کند. یعنی در روانشناسی بکوشد تا آب زندگی از او بجوشد، البته این سخن را عمق دیگر است.
📚 معرفت نفس، نوشته حسن حسنزاده آملی، جلد دوم، درس ۸۱، صفحه ۲۴۲
✾📚@Dastanhaykotah 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شيفته ثواب
عبدالله بن مسعود از اصحاب خاص رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) و از وارستگان و شيفتگان حق بود.
ابوالاحوص گويد: روزى به خانه عبدالله رفتم ، او را در اطاقى ديدم كه با چوب و شاخه هاى خرما و... پوشيده شده بود و در سقف خانه ، پرستوهائى لانه كرده و در رفت و آمد بودند.
دو كودك پسر عبدالله را ديدم ، همچون نقره فام ، بسيار زيبا بودند، كه از زيبائى قد و قامت و چهره آنها، تعجب كردم .
عبدالله از احساس من ، جريان را فهميد و به من گفت : گويا حسرت مى برى كه من داراى چنين پسران زيبا هستم ، ولى اين را بدان ، سوگند به خدائى كه جانم در اختيار او است ، اگر اين دو كودك بميرند، و آنها را در قبر بگذارم و خاك بر روى آنها بريزيم ، برايم محبوبتر است ، از اينكه به لانه اين پرستوها آسيب برسد و تخم آنها از لانه بيفتد و شكسته شود.
بايد توجه داشت كه منظور عبدالله از اين سخن شدت علاقه او به كار نيك و پناه دادن به پرنده و محبت و خوشرفتارى با پرنده و در نتيجه دستيابى به ثواب آن بود.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastanhaykotah 📚✾
📚#داستان_آموزنده
اگر دو برادر همسان را به مدت سه سال هر روز به بدترین شکل کتک بزنند و به اولی بگویید کتک خوردنش جزئی از یک تمرین ورزشی است و به دومی هیچ دلیلی برای کتک خوردنش ارائه ندهید، برادر اول بعد از سه سال به ورزشکاری قوی و با اعتماد به نفس بالا و برادر دوم به انسانی حقیر و سرشار از عقدهها و کینهها تبدیل میشود.
کتک خوردن و رنج برای هر دو یکسان است، اما تفاوت در حکمتی است که میتواند به رنج کشیدن «معنا» بخشد. یکی به امید روزهای بهتر رنج میکشد و دیگری با هر ضربه خرُدتر و حقیرتر میشود.
اینکه چگونه با سختیها و مشقتهای زندگی کنار بیاییم و به آنها واکنش نشان دهیم، نهایتا محصول یک «تصمیم شخصی» است.
میتوانیم تصمیم بگیریم به سختیها و مصائب اجتنابناپذیر زندگی از منظر «معنا و حکمت» نگاه کنیم تا در پسِ هر ضربه روحی و هر لطمه جسمی تنومندتر، مقاومتر و آگاهتر بیرون بیاییم یا اینکه تصمیم بگیریم در بهترین حالت یک «قربانی منفعل» با حیاتی پر از غم باشیم.
#انسان_در_جستجوی_معنا
#ویکتور_فرانکل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
✾📚 @Dastanhaykotah 📚✾
🎬 کلیپ : چرا امیرالمؤمنین (علیه السلام) مانع از حرکت طلحه و زبیر به سوی مکه نشدند؟
#حجت_الاسلام_والمسلمین_حسینی_قمی
✾📚 @Dastanhaykotah 📚✾
❣هنگامی که با قدرت خدا سرو کار داری باید خود را به او بسپاری وذهن استدلالی را خاموش کنی .
زیرا به محض آنکه بطلبی عقل کل راه انجام را میداند.تنها نقش آدمی وجد وسرور است شکرگزاری وایمان.خداوند این گونه می فرماید "چنان عمل کن که گویی در حضورت هستم ویقین بدار که با تو خواهم بود"
فقط ایمان فعال بر ذهن نیمه هشیار اثر می گذارد.وتا بر ذهن نیمه هشیار اثر نگذارید حاصلی به کف نخواهید آورد
✾📚 @Dastanhaykotah 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆استخاره عجيب !
زيد فرزند امام سجاد (علیه السلام ) از مردان نمونه تاريخ است كه در همه ابعاد اسلامى مانند: عرفان ، زهد، جهاد، شجاعت ، علم ، فقاهت ، بيدارى ، و هجرت و... پس از امامان ، بى نظير بود، قابل ذكر است كه در نگين انگشتر او كه خط فكرى او را نشان مى داد نوشته شده بود اصبر توجر اصدق تنجح : استقامت كن تا به پاداش آن برسى ، و راستگو باش تا نجات يابى ،.
مادر او كنيز بود و حوراء يا غزاله نام داشت ، زيد بسال 66 در سن 55 سالگى بر ضدّ طاغوت زمانش ، هشام بن عبدالملك قيام كرد و سرانجام به شهادت رسيد، از سخنان او است : سيزده سال قرآن را با تدبر خواندم ، چيزى در قرآن بهتر از آگاهى و عبادت نيافتم ....
جالب اينكه قبل از تولد زيد، از ناحيه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) و على (علیه السلام ) خبر از ولادت او و سپس انقلاب او و كيفيت شهادت او و نام و نشان او داده بودند، و به اين ترتيب در ذهن امام سجاد (علیه السلام ) ترسيمى از زيد بود كه در آينده رهبر انقلاب مى شود.
تا اينكه : طبق معمول ، امام سجاد (علیه السلام ) پس از اذان صبح ، نماز صبح را خواند و مشغول تعقيب گرديد، و عادت آنحضرت اين بود كه تعقيب نماز را تا طلوع آفتاب ادامه مى داد، در اين هنگام خبر آوردند كه خداوند پسرى به آنحضرت عنايت فرموده است .
امام سجاد (علیهذالسلام ) به اصحاب خود رو كرد و فرمود: اين كودك را چه نامى بگذارم ؟ هر كسى نامى گفت ، حضرت قرآن طلبيد، قرآنى را به آنحضرت دادند، به قرآن تفاءل زد، آيه اول صفحه اول ، اين آيه آمد: وفضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما: خداوند، مجاهدان را بر نشستگان به پاداش بزرگ برترى داد (نساء - 95)
بار ديگر قرآن را گشود، اين بار در آغاز صفحه اول قرآن ، اين آيه آمد:
ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنة يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا فى التوراة والانجيل والقرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به ذلك هو الفوز العظيم :
خداوند جان و مال مؤمنان را در برابر بهشت ، خريدارى كرده ، مؤمنانى كه در راه خدا مى جنگند و يا خود كشته مى شوند و اين وعده قطعى در تورات و انجيل و قرآن است ، كيست كه باوفاتر از خدا در انجام وعده اش باشد، پس شما در اين معامله اى كه كرده ايد به خود مژده دهيد كه اين پيروزى سعادت بزرگ است (توبه - 111).
امام سجاد (علیه السلام ) اين دو آيه را در ذهن خود بررسى كرد و ديد هر دو در مورد جهاد و ايثار در راه خدا است ، و از آن ترسيمى كه در مورد زيد، رسول خدا و على (علیه السلام ) فرموده بود كه در صلب امام سجاد پديد مى آيد، نتيجه گرفت اين كودك همان زيد است آنگاه مكرر به حاضران ، فرمود: سوگند به خدا اين فرزند همان زيد است ، و نام او را زيد گذاشت .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastanhaykotah 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆حكايت عجيبى از علامه طبرسى
امين الدين فضل بن حسن طبرسى مؤ لف تفسير معروف مجمع البيان در سبزوار مى زيست و در قرن ششم بسال 548 يا 542 ه -.ق از دنيا رفت و قبر شريفش در مشهد مقدس در روبروى خيابان طبرسى در كنار ميدان ، معروف و مشهور است .
و معروف است كه در تخريب اطراف حرم مطهر حضرت رضا عليه السّلام كه در چند سال قبل صورت گرفت ، قبر علامه طبرسى ، ويران شد، شاهدان عينى ديدند كه پيكر مقدس او تر و تازه مانده است با اينكه حدود هشت قرن و نيم از رحلت او مى گذشت .
از حكايتهاى مشهورى كه به مرحوم طبرسى نسبت مى دهند اينكه :
سكته سنگين بر او عارض شد به گونه اى كه بى حركت به زمين افتاد، بستگان و حاضران تصور كردند كه از دنيا رفته است (با توجه به اينكه وسائل طبّى در آن زمان ، بخصوص در قريه اى مثل سبزوار نبود، بدن او را برداشته و بردند غسل دادند و كفن نمودند و دفن كردند و طبق معمول به خانه هايشان باز گشتند.
ناگهان او در درون تاريك قبر، به هوش آمد ولى خود را در قبر يافت ، متوجّه خداى مهربان شد و نذر كرد هرگاه از آن تنگناى قبر نجات پيدا كند و سلامتى خود را باز يابد، كتابى در تفسير قرآن ، تاءليف نمايد.
اتفاقا بعضى از كفن دزدها در كمين قبر او بود، و تصميم گرفته بود قبر او را نبش كرده ، و كفن او را بدزدد.
كفن دزد در بيابان خلوت ، مشغول خراب كردن قبر او شد، خشتهاى لحد را برداشت ، و بند كفن را گشود، و همينكه خواست كفن را از بدن علامه طبرسى بيرون آورد، علامه دست او را گرفت .
كفن دزد، سخت ترسيد، سپس علامه با او سخن گفت ، او بيشتر ترسيد، ولى علامه جريان را به او بازگو نمود و به او گفت مترس ، سپس كفن دزد علامه طبرسى را به دوش گرفت و او را به منزلش برد.
خمير مايه استاد شيشه گر، سنگ است
عدو شود سبب خير گر خدا خواهد
علامه ، كفنهاى خود را به كفن دزد داد و اموال بسيار به او بخشيد، و او بدست علامه طبرسى ، توبه كرد.
سپس علامه به نذر خود وفا كرد و تفسير گرانقدر مجمع البيان را كه در ده جلد است به عربى است به عربى نوشت .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastanhaykotah 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆موعظه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم )
ابوعبيده جراح از بازرگانان مسلمان بود. (وضع مالى مردم مدينه نيز خوب نبود) ابوعبيده طبق معمول به مسافرتهاى تجارتى مى رفت و خواربار مورد نياز اهل مدينه را تا آنجا كه مقدورش بود از سفر مى آورد.
وقت نماز صبح بود، خبر ورود ابوعبيده به مردم رسيد، و كم كم همه مسلمين مطلع شدند، با شتابزدگى در نماز جماعت صبح پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) شركت نمودند و پس از نماز بى درنگ برخاستند تا به سوى ابوعبيده بروند.
پيامبر (ص ) لبخندى زد و سپس به آنها فرمود:
آيا گمان داريد كه ابوعبيده از سفر آمده و خواربار آورده ؟ گفتند: آرى .
فرمود: ... سوگند به خدا در مورد فقر و تهيدستى ، ترسى درباره شما ندارم ، بلكه ترس من از آن جهت است كه : وسعت شئون دنيا شما را فرا گيرد و فريب آن را بخوريد چنانكه قبل از شما عده اى فريفته آن شدند، و شما را به هلاكت برساند چنانكه قبل از شما عده اى را به هلاكت رساند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastanhaykotah 📚✾
وقتی داری روزهای سختی رو میگذرونی و متعجبی که پس خدا کجاست
یادت باشه استاد همیشه موقع امتحان سکوت میکنه... ☘
✾📚 @Dastanhaykotah 📚✾