🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت موجودات را فلسفهنظری گویند.
✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال
@eshragh1300
مطالب کانال ایتا فلسفه نظری
╭❁࿇༅═┅─┅┅┅┅┅┅┅┅┄┄
🔻 #عشق را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بُن درخت....
اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود.
📖مونس العشاق
#سهروردی
╰๛--- ‑ ‑ - -
⌜@falsafeh_nazari⌟
⌜@falsafeh_nazari⌟
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻در باب عشق_۳
(نگاهی به کتاب مونس العشاق سهروردی)
(مونس العشاق) یا (رساله فی حقیقه العشق) اثری است گرانبها به قلم شیخ شهاب الدین #سهروردی که در آن با زبانی تمثیلی به تشریح مفهوم #عشق و بیان مراحل و مراتب مختلف آن میپردازد.
در این حکایت، هم به فلسفه #مشائی نظر دارد و هم به اندیشهٔ #اشراقی نظر دارد و هم از اشارات و لطائف قرآنی بهره میگیرد. #شیخ_اشراق در بیان معنا و وجه تسمیه عشق میگوید:
«عشق را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید. در بُن درخت. اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود.
همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است، درختی است مُنتَصفُ القامه(ایستاده_استعاره از انسان) که آن بِحبةُ القلب پیوسته است و حُبةُ القلب در زمین #ملکوت روید....
و چون این شجره طیبه(انسان) بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشهای سر بردارد و خود را در او پیچید تا بجایی برسد که هیچ نم بشریت در او نگذارد و چندانکه پیچِ عشق بر تن شجره زیادتر می شود، آن شجره مُنتَصِف القامه، زردتر و ضعیفتر میشود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روان، مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد.
رسالة فی حقیقة العشق ص ۱۳»
وی در ادامه میگوید:
« #محبت چون بغایت رسد آنرا #عشق خوانند و گویند که "العشق محبة ُمُفرَطه" و عشق خاصتر از محبت است زیرا که همهی عشق محبت باشد اما همهی محبت عشق نباشد و محبت خاصتر از معرفت است زیرا که همهی محبت معرفت است. اما همهی معرفت محبت نباشد.
از #معرفت دو چیزِ متقابل، تَولد کند که آن را #محبت و #عداوت خوانند.
زیرا که معرفت :
۱_یا به چیزی خواهد بودن،مناسب و ملایم جسمانی یا روحانی که آن را #خیر_محض ویا #کمال_مطلق خوانند و نفسِ انسان، طالبِ آن است و خواهد که خود را بدانجا رساند و کمالْ حاصل کند.
۲_یا به چیزی خواهد بود که نه ملایم بود و نه مناسب، خواه جسمانی و خواه روحانی که آن را #شرِّ_محض و #نقص_مطلق خوانند. و نفسِ انسانی دائما از آنجا می گریزد و از آنجاش نفرتی طبیعی به حاصل می شود.
پس اول پایه، معرفت است و دوم پایه، محبت و سوم پایه، عشق. و به عالمِ عشق که بالای همه است نتوان رمیدن تا از معرفت و محبت، دو پایه ی نردبان نسازد. همان ص۱۳_۱۴»
🔸نکته قابل توجه در سخنان شیخ اشراق آن است که ایشان بین عقل و عشق تفاوتی قائل نیست بلکه اولین پایه عشق و محبت را معرفت وعقل میداند. آموزهای که از ویژگیهای مهم #حکمت و #عرفان_اسلامی است مبنی بر وحدت نفس در کل قوا و عدم تباین بین حالات نفس از جمله عقل وعشق میباشد. این مساله در #عرفان_مسیحی وعرفانهای شرقی کاملا برعکس است، در آموزه این معارف تباینی اصلی بین عقل وعشق برقرار است به نحوی که سالک یا باید جانب عقل را بگیرد ویا جانب عشق را. اما حکمای مسلمان سالک را عاقلِ عاشق توصیف میکردند. متاسفانه آموزه عرفانهای شرقی در برخی از فرق تصوف نفوذ کرده و آنها نیز پای استدلالیان را چوبین تر و سستتر از آن میدانستند که یارای ایستادگی یا همراهی در برابر عشق را داشته باشد.
#محسن_بهرامی
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻 اجزاء جسم
جسم جوهری محسوس است که دارای دو جزء بالقوه(ماده) وجزء بالفعل(صورت) میباشد.
۱_جزء بالقوه_ ماده
(والمادهُ ما به الشیء بالقوه)
#ماده عبارت است از تواناییهای موجود در اینکه بتواند حالت دیگری را که الان ندارد به خود بگیرد.
به این توانایی واستعداد وقابلیت شیء برای پذیرش تحولات و تغییرات بعدی، ماده میگویند.
۲_جزء بالفعل_صورت
(مابه الشیء بالفعل)
#صورت عبارت است از ذات و حقیقت شیء و هر آنچه که شیء را آن کرده است که هست. به عبارتی صورت، کل ویژگیهای موجود میباشد.
صورت آن چیزی است که منشاء آثار وخواص موجود میباشد و آن را با هر چیز دیگر متفاوت کرده است.
🔖 تلازم ماده وصورت:
ماده قابلیت محض است و از این حیث هیچ فعلیتی ندارد لذا موجودیت و #فعلیت ماده به صورت است. به عبارتی ماده در فعلیت یافتنش نیازمند صورت است.
صورت فعلیت محض است با این حساب برای موجودیتش نیاز به ماده دارد وتا ماده(که موضوع آن است) نباشد صورت نمیتواند موجود شود. زیرا صورت در تعیین خود نیازمند به ماده است.بر این اساس ماده صورت را متعین میکند و صورت ماده را بالفعل میکند.لذا ماده علت تشخص صورت و صورت علت فعلیت برای ماده است. پس هردو برهم توقف دارند منتهی این توقف سبب دور نمیباشد، زیرا جهت توقف آنها متفاوت است.
جهت توقف ماده بر صورت در فعلیت است
و جهت توقف صورت بر ماده در تعین است.
╰๛--- ‑ ‑ - -
#محسن_بهرامی
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻ناسیونالیسم، ملت و ملیت
#ناسیونالیسم به معنای حب وطن نیست.
#ملت و #ملیت یک امر تاریخی است و آن را نباید با معنی #مردم اشتباه گرفت. مطلب مهم درباره ناسیونالیسم به #حاکمیت_ملی بازمیگردد. مردم از زمانهای دور و دراز بودهاند اما تا دو قرن پیش ملت به معنی جدید وجود نداشته . همچنین مردمی که برای خود حق حاکمیت و قانونگذاری قائل باشند هنوز به وجود نیامده بود. معنی جمله این نیست که آدمی تا ۲۰۰ سال پیش #قانون وضع نمیکرده و نمیتوانسته قانون وضع کند بلکه مراد این است که وقتی مردم به ملت تبدیل میشوند خود را دیگر نه رعیت بلکه شریک در اداره کشور میدانند. پس ملت مجموعه مردمان نیست. بلکه ملت به مردمی اطلاق میشود که به وحدت خود در یک کشور خودآگاهی داشته باشند و بخواهند قانونگذار خویش باشند. مردم وقتی ملت میشوند که خود را متعلق به یک #سرزمین بدانند و دارای #حقوق_خاص و #حکومت_قانون باشند بهعبارتدیگر ملت و ملیت از کمیت ملی جدا نمیشوند.
📖درباره ناسیونالیسم، ملت و ملیت
👤 #رضا_داوری_اردکانی
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻 از دشمن قوی همیشه بر نا ایمنی باش و ترسان،
که از دو کس باید ترسید:
یکی از دشمن قوی ودیگر از یار غدار (خائن)
و دشمن خود را خوار مدار، و با دشمن ضعیف همچنین دشمنی کن که با دشمن قوی و مگو که او خود کیست و که باشد؟
حکایت: چنان شنیدم که در خراسان عیّاری بود «سخت» محتشم و نیک مرد و معروف، مُهلّب نام. گویند روزی اندر راه، پای وی بر پوست خربزه افتاد و بیفتاد، کارد بکشید و خربزه را پاره پاره کرد.
به او گفتند که: ای خواجه تو مردی بدین محتشمی و عیاری که هستی، شرم نداری که پوست خربزه را بِه کارد میزنی؟
مهلب گفت که: مرا پوست خربزه افکند، من که را به کارد زنم ؟ آنچه مرا افکند دشمن او بود و دشمن را خوار نَشاید داشت، اگر چه حقیر دشمنی بُود، که هر که دشمن را خوار دارد، زود خوار گردد.
عضوی زِ تو گر دوست شَود با دشمن
دشمن دو شِمُر ، تيغ دوکَش، زخم دو زَن
📖 قابوسنامه
👤 #کیکاووس_بن_اسکندر
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻 هرمسهاس تاریخ
در تاریخ سه هرمس معروف داریم:
۱)هرمِسُ الهَرامس یا هرمسَ الهَرامیشا:
[ Hirmis al - haramisah]
است که بعضی اورا از نسل کیومرث دانسته و معتقد بودند که وی همان «اخنوخ» و «ادریس» است. اولین کسی به شمار می رفت که معرفت آسمانها را به دست آورد، علم پزشکی را به مردم آموخته، حروف الفبا و کتابت را ابداع کرده و پوشیدن لباس را به انسان تعلیم داده است. همچنین او کسی است که معابدی برای عبادت خداوند ساخت و طوفان نوح را پیش بینی کرد.
۲) هرمس بابلی:
هرمس بابلی است که پس از طوفان نوح در بابل زندگی می کرد و استاد پزشکی و فلسفه و علم خواص اعداد بود و علم و فلسفه را پس از طوفان نوح دوباره رواج داد. او کسی است که بابل را پس از نِمرود[Nimrod] بازسازی کرد و علم را در آن جا گسترش داد. او همچنین استاد فیثاغورث نيز بود.
۳) هرمس مصری:
هرمس مصری است که در مناف[Manaf] نزدیک فُستات[Fustat] که مرکز علم قبل از اسکندریه بوده است متولد شد و شاگرد آگاثدمون بود. او شهرهای زیادی از جمله اِدسا[Edessa] را ساخت و سفرهای زیادی نمود که در طی آنها وی سنتهایی را برای مردم هر منطقه مطابق با سنتهای ویژه آنها برقرار کرد. او کتابی درباره حیوانات نوشت و استاد علوم پزشکی، فلسفه، کیمیا و خواص سموم بود. همچنین وی استاد «آسلیپیوس» بود
📖مقاله: هرمس وآثار هرمسی درجهان اسلام
#دکتر_سید_حسین_نصر
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻مردمان سه گروهاند:
یکی اُمرا، دوم علما و سوم فقرا
چون اُمرا تباه شوند معاش و اکتساب ِخلق تباه شود
وچون علما تباه شوند دینِ خلق رو به نقصان نَهد
وچون فقرا تباه شوند زُهد و همّت در میانِ خلق تباه شود. تباهی امرا جور و ظلم بُود و تباهی علما میلِ دنیا بُود و متابعت هوا؛ و تباهیِ فقرا ترک طاعت و مخالفت رضا.
📖 تذکره الاولیا
ذکر ابوبکر وراق
#عطار_نیشابوری
⌜@falsafeh_nazari⌟
╭────────────────
꧷
🔻 آدم باید عاطفه داشته باشه
🍃نقل حکایتی از مرحوم #علامه_طباطبایی_ره
╰๛--- ‑ ‑ - -
⌜@falsafeh_nazari⌟
⌜@falsafeh_nazari⌟
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻 اعتقاد به مساله #وجود_ذهنی یعنی باور به اینکه اشیاء وماهیات در خارج موجودند و صورت همان ماهیات عینا و به صورت کامل به ذهن میآیند. و این صورتها از مصادیق وافراد خارجیشان حکایتگری میکنند و این حکایتگری کاملا مطابق باعالم خارج است. براین اساس به باور حکمای مسلمان انسان بوسیله #عقل و #ذهن میتواند حکایتی واقعی از #حقیقت داشته باشند. عقل میتواند ما را به #واقعیت_خارجی آنگونه که هست برساند.
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻 درباره وجود ذهنی
بحث #وجود_ذهنی در واقع بحث ماهیت #علم و #شناخت است. محور بحث وجود ذهنی تحقیق در ماهیت علم و #ادراک است که اصلاً حقیقت معرفت و علم وآگاهی چیست؟؟ در علم و معرفت چه رابطهای میان عالم و معلوم برقرار میشود؟؟ وقتی ما اشیا را درک میکنیم چه رابطهای میان صورت ذهنی ما و شیء درک شده وجود دارد ؟؟
لذا بحث وجود ذهنی بیشتر جنبه تصوری دارد ودرباره رابطه صورتهای ذهنی با اشیاء خارجی است.
مسئله وجود ذهنی از نظر تاریخچه برای اولین بار در دنیای اسلام مطرح شده و از مسائلی است که خیلی روی آن بحث و جدل شده است.
اما درباب اینکه حقیقت علم و آگاهی چیست نظرات مختلفی ارائه شده، #فلاسفه قائل به نظریه وجود ذهنی هستند. بدین معنا که حقیقت علم عبارت است از حصول وپدید آمدن معانی و صورتهای اشیاء در ذهن انسان که این مفاهیم ومعانی از ماهیت خارجی حکایت میکند.
پس اعتقاد به مساله وجود ذهنی یعنی باور به اینکه اشیاء وماهیات در خارج موجودند و صورت همان ماهیات به ذهن میآیند و از مصادیق وافراد خارجیشان حکایتگری میکنند.
برخی از #متکلمین به وجود ذهنی اعتقاد ندارند یعنی میگویند در مسئله علم و ادراک چیزی در ذهن موجود نمیشود بلکه حقیقت علم از مقوله اضافه است، یعنی علم نسبت اضافی انسان با معلوم میباشد، چنانچه انسان در برابر درخت قرار گیرد اینطور نیست که طبق باورمندان به وجود ذهنی صورتی از آن برای ذهن حاصل شود بلکه صرف قرار گرفتن درخت در برابر انسان و توجهی که انسان به او میکند یک رابطه دوسویه ایجاد میشود که امتداد آن رابطه به وجود متقابل انسان و درخت بستگی دارد و این رابطه متقابل و دوسویه که از سنخ مقوله اضافه است علم میباشد.
برخی دیگر از متکلمین وحتی فیلسوفان قائلند که در مساله علم و معرفت چیزی در ذهن محقق میشود، ولی آن چیز همان ماهیت عینی محقق در ذهن نیست. بلکه شبحی از آن است یعنی یک تصویر غبار آلود از اشیاء خارجی برای ما حاصل میشود که انطباقی با ماهیت خارجی اشیاء ندارد. بلکه شبح ومشابه ماهیت خارجی است. این نظریه تحت عنوان نظریه شبح معروف است.
#محسن_بهرامی
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻 بدان اول چیزی که حق تعالی بیافرید گوهری بود تابناک. او را #عقل نام کرد. و این گوهر را سه صفت بخشید:
یکی شناخت حق و یکی شناخت خود و یکی شناخت آنکه نبود، پس ببود. از آن صفت که به شناخت حق تعلق داشت حُسن پدید آمد که آن را «نیکویی» خوانند. و از آن صفت که به شناخت خود تعلق داشت #عشق پدید آمد که آن را «مهر» خوانند و از آن صفت که نبود پس به بود تعلق داشت حُزن پدید آمد که آن را «اندوه » خوانند.
📖 فی حقیقه العشق
#سهروردی
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻 در باب عشق_۲
(نگاه صدرالمتالهین به مساله عشق)
همانطور که در مطالب پیشین گفته شد، به اعتقاد #شیخ_الرئیس موجودات نسبت به عشق دو حالت دارند:
۱_یا دارای #شوق و #عشق هستند. یعنی فاقد کمال مطلوب بوده و نسبت به اخذ آن حالتی به نام شوق دارند و هنگامی که آن کمال را به دست آوردند نسبت به آن بهجت و سرور داشته لذا در حفظ وارتقای آن میکوشند، که این حالت را عشق میگویند.
۲_ و یا صرفاً دارای عشق بوده و فاقد شوق میباشند(زیرا کمال معطله ندارند) در این حالت موجود نسبت به ذات و کمالات خود عشق دارد.مانند عشق #خداوند به ذات خود و یا عشق #عقول و #ملائکه نسبت به کمالاتشان.
اما حکیم بزرگ #صدرالمتالهین_شیرازی در تکمیل سخنان #ابن_سینا پیرامون عشق، در جلد هفتم کتاب شریف #اسفار چنین میگوید که موجودات نسبت به عشق دو حالت دارند:
اول: موجوداتی که واجد عشق و مجرد از شوق هستند
دوم: موجوداتی که واجد عشق و شوق هستند
به اعتقاد #صدرا موجودات دسته دوم دارای حرکت میباشند. زیرا در طلب رسیدن به کمال و نیل به مطلوب و معشوق سراسیمه در حال حرکت هستند که البته این حرکت به تناسب شوق آنها متفاوت است. لذا شوق و طلب چنین موجوداتی یا به نحو ارادی است ویا غیر ارادی.
اگر ارادی باشد به این معناست که حرکتشان به سمت کمال و معشوق به واسطه وجود نفس مجرد است لذا حرکت شوقی آنها، آگاهانه و نفسانی است. آگاهانه در پی معشوق میدوند و سراسیمه طلب کمال ویار میکنند...و چون به اخذ کمال که همان رویت یار است نائل شوند در حفظ ونگه داری آن سَروِ سَهی میکوشند و اجازه اطاله کمالات نفسانی را نمیدهند. و یا شوق وحرکت آنها غیر ارادی است که در چنین حالتی شوق آنها طبیعی_غریزی میباشد....یعنی گرچه از اَمارات ونشانههای آفاقی کمالات وجودی یار ونگار و آن محبوبه قدسی بیخبرند واز خط وخال حضرتش غافل....اما در جذبه وتلاطم آن سیل عظیم افتاده و ناخودآگاه به سمت مبدا کمالات در حرکتند....
بنابراین طبق سخن صدرا خداوند برای ملائکه یا عقول مفارقه دو امر را مقرر فرموده است که عبارتند از عشق و کمال.
و برای سایر موجودات چهار امر را ایجاد کرده است که عبارتند از:
۱_کمال ۲_عشق ۳_شوق ۴_حرکت
بدین معنا که موجودات فاقد کمال، در طلب و شوق دائمی رسیدن به کمالات ومطلوبی که برای آنها حکم معشوق را دارد، در حرکت دائمی میباشند. این حرکت یا از روی اراده است وعاشق باپای خود منزل معشوق را میپیماید و یا به طبع و سرشت غریزی که دارد به نحو غیر ارادی به سمت کوی دوست در سیر وتلاطماند.
شاید بتوان سخن صدرالمتالهین را در این بیت خلاصه کرد:
چندین هزار ذره سراسیمه میدوند
در آفتاب و غافل از این کافتاب چیست
براین اساس شوق وعشق وحرکت به سمت کمالات و مبدا آنها که معشوق حقیقی است در تمام ارکان هستی موجود است...عشق چون خون در رگ وجود جریان دارد ونبض او سبب حیات است وممات....یا آگانه به سرمنزل یار میرویم...ویا ما را به جبر واقتضای طبیعت خواهند برد...
#محسن_بهرامی
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻توضیح پیرامون متن فوق
https://eitaa.com/falsafeh_nazari/1505
❁࿇༅═┅─┅─┅─┅─┅─┅─
#محسن_بهرامی
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻و گفت: باید که خود را بازیچهیِ اختلاف عبارات نسازید، زیرا که وقتی اهل قبور از قبرها برخیزند و موجودات در عرصهیِ الهی حاضر آیند؛ روز قیامت از هر هزار، نهصدونودونه [که] از قبرها برخیزند، ایشان کُشتهیِ عبارات باشند، چون کُشتههایِ شمشیرها و بر گردنِ ایشان است خونِ ایشان، که غافل شدند از معانی و به صنعت و کار در نیاوردند مبانی را.
#شیخ_شهاب_الدین_سهروردی
@bahrami_eshragh
🚩 رحمت و رضوان خدا بر این مرد بزرگ که تا آخرین لحظات حیات پربرکتش، جانانه در مقابل رژیم سفاک و درنده و تجاوزگر صهیونیستی مقاومت کرد.
برای همیشه نام او به عنوان یک فرمانده کم نظیر و شجاع که در برابر ظلم بزرگترین ظالمان جهان ایستاد، در اذهان خواهد ماند.
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻در باب عشق_۱
(نگاهی به کتاب رِسالَةُ العشق اثر ابوعلی سینا)
#شیخ_الرئیس در رسالة العشق برای خدا عشق قائل نیست اما در نمط هشتم کتاب الاشارات والتنبیهات برای خداوند عشق قائل است اما در هر دو کتاب خداوند را فاقد شوق میداند چرا که ذات باریتعالی کمال مفقود و بالقوه ندارد.
البته #بوعلی میگوید بهتر است که برای حق تعالی تعبیر عشق را به کار نبریم بلکه تعبیر به ابتهاج کنیم. زیرا عشق را گاهی برای امور پست به کار میبریم لذا اِبا داریم که این الفاظ رابرای خدا به کار ببریم.
عقول وملائکه هم دارای عشق هستند اما فاقد شوق میباشند. زیرا کمالات مفقود ندارند و تمام کمالاتشان از ابتدا به نحو بالفعل محقق است.
بر این اساس از عقول به پایین که نفوس وجسمانیات هستند هم دارای شوق میباشند وهم دارای عشق هستند.
به اعتقاد #ابن_سینا تمام آباء سبعه (افلاک هفتگانه) و اُمِهات اربعه (عناصر اربعه) و موالید ثلاث (گیاه،حیوان،انسان)همگی دارای عشق و شوق هستندبا عشق زنده میشوند با عشق باقی میمانند و با عشق به سمت کمال حرکت میکنند.
#محسن_بهرامی
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻در باب عشق_۱
(نگاهی به کتاب رِسالَةُ العشق اثر ابوعلی سینا)
#رسالة_العشق کتابی است که #شیخ_الرئیس_ابوعلی_سینا درباب عشق و حالات واقسام مختلف آن به نگارش در آورده است.
در ابتدای رساله ایشان به ارائه تعریفی از #عشق و #شوق میپردازد.
شوق از منظر #بوعلی حالتی است که موجود نسبت به کمالات مفقودش (بالقوه) دارد. به شرط آنکه قابلیت کسب آن کمالات را داشته باشد و اگر شوق به اموری که امکان تحصیل ندارند باشد شوق کاذب است که فقط در انسان موجود است. زیرا دیگر جانداران شوق طبیعی دارند و فقط انسان است که علاوه بر شوق طبیعی برحسب اراده میتواند شوق کاذب داشته باشد. براین اساس شوق نسبت به امر مفقود وبالقوه است و مُحَصِل مفقودات میباشد.
اما عشق حالتی است که موجود نسبت به حفظ کمالات موجود وبالفعلش دارد. به عبارتی موجود درصدد حفظ دارائیها وکمالات موجود وبالفعلش است که این حالت را عشق میگویند.
البته منظور از حفظ فقط نگه داری نیست بلکه این امر افاده ابتهاج و مسرور بودن و دوست داشتن هم میکند یعنی وقتی کمالی به نام علم داریم و عالم هستیم از داشتن آن خوشحالیم و آنرا دوست داریم وبدان علاقه مندیم.
براین اساس:
شوق حالتی است نسبت به تحصیل مفقود و عشق حالتی است نسبت به حفظ موجود وبالفعل.
شوق باعث میشود آنچه را نداریم تحصیل کنیم و عشق باعث میشود آنچه را داریم حفظ کنیم.
#محسن_بهرامی
⌜@falsafeh_nazari⌟
در منابع اسلامی اشاره زیادی به #هرمس شده است. برای مسلمانان، هرمس پایه گذار فلسفه و علوم به ویژه نجوم و طالع بینی، کیمیا و پزشکی و اختراعات مهم بسیاری است که به او نسبت داده شده است.فیلسوفان مسلمان، هرمس یا #ادریس را منشأ حکمت یا سوفیا و از جمله اولین فیلسوفان و حکما در نظر گرفته اند.
فیلسوفان مسلمان، هرمس یا ادریس را منشأ #حکمت یا #سوفیا و از جمله اولین فیلسوفان و حکما در نظر گرفته اند. #سهروردی و نیز شاگرد وی #شهرزوری او را یکی از متألهین (حكمای الهی) پنداشتند. شهرزوری هرمس را «پدر فلاسفه» می نامید. از نظر سهروردی در کتاب مطارحات، هرمس منشأ حکمت یا سوفیا بود که از یک سو از طریق آسلیپيوس، فیثاغورث و افلاطون به یونانیان و از طریق کیومرث، فریدون و کیخسرو به ایرانیان رسیده بود و سرانجام در طول دوره اسلامی با تعالیم #مکتب_اشراق یکی شده بود.
#ملاصدرا درباره هرمس مینویسد: «بدانید که حکمت در واقع با آدم و فرزندانش ست(seth) و هرمس، یعنی ادریس و نوح شروع شد، چون دنیا هرگز از شخصی که بر علم واحد و فرجام شناس بر او تکیه کند، محروم نمیشود و بزرگ ترین آنها هرمس است كه حکمت را در سراسر دنیا و کشورهای مختلف منتشر و آشکار ساخت و آنرا بر عابدان واقعی نمودار ساخت. او پدر فلاسفه (ابوالحکما) و استاد استادان است.»
به اعتقاد مسلمانان سن وی به مدت ۳۶۵ سال بوده است. مطابق با منابع اسلامی، هرمس نمرده بلکه زنده از زمین به آسمان برده شده و اکنون در آسمان زندگی می کند.
📖مقاله: هرمس وآثار هرمسی درجهان اسلام
#دکتر_سید_حسین_نصر
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻#حکمت_اشراق حکمتی ذوقی و عرفانی است که #سهروردی آن را به طور روشمند در آثار خود مطرح کرده است. #شیخ_اشراق خود را همچون نقطه کانونی میدانسته که دو میراث حکمی(شرقی_غربی) که از شاخه واحد نخستین (هرمس) پیدا شده بود دوباره در آن به هم رسیده و یکی شده است.
به نظر او تمام مراتب هستی و درجات معرفت جزء تطورات #نور است. سهروردی مکتب فلسفی خود را بر اساس نور و #ظهور استوار کرده و معتقد است نور چیزی جز ظهور نیست و ظهور نیز چیزی جز واقعیت نور نیست. مفهوم نور یک مفهوم بدیهی عقلی است؛ نور ظاهر بالذات و مظهر للغیر است. به نظر وی حیات نیز ظهور و نورانیت است یعنی چیزی که نزد خود ظاهر و عالم به ذات خود باشد حی موجود است و از این رو نور, ذاتا مدرک خویش و فیاض و فعال است. هر چیزی در جهان یا نور است یا ظلمت و هر یک از این دو به دو گونه جوهر و عرض هستند.
نور بر دو قسم است؛ نور مجرد و نور عارض, که هر یک اقسام و انواعی دارد.
ظلمت به عنوان آنچه حقیقتش نور نیست نیز بر دو گونه است؛ جوهر غاسق و هیات ظلمانی.
📖مقاله: نور در فلسفه سهروردی
نصراله حکمت_محبوبه حاجی زاده
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻تعريفِ «ماهیت» در بیان مرحوم فاضل تونی
ماهيّت به دو معنا اطلاق مىشود:
يكى «ما يقال فى جواب ما هو»، يعنى آنچه در جواب پرسش از حقيقت چيزى گفته مىشود.
و ديگر «ما به الشىء هو هو»، يعنى چيزى است كه حقيقت به آن چيز آن چيز است.
ماهيّت به معناى دوّم اعم از معناى اوّل است، زيرا به اين معنا بر وجود هم اطلاق مىشود، البته حقيقت هر چيزى مغاير است با تمام عوارض و لواحقى كه عارض آن مىشود، مثلا حقيقت انسان مغاير است با وجود و عدم و وحدت و كثرت و ضحك و كتابت و غيره، چه اگر در حقيقت انسان وحدت مأخوذ باشد بايد انسان صادق بر كثيرين نباشد، و اگر كثرت ملحوظ باشد نبايد بر واحد صدق كند. و همچنين است كلام در وجود و عدم و غيره، پس انسان از جهت انسانيت جزء انسان نيست و هر چه عارض آن شود از خصوص و عموم و وجود و عدم در مرتبۀ ذات او نيست، بلكه در مرتبۀ متأخر از ذات است. و همين است معناى قول حكما كه گفتهاند: «الماهيّة من حيث هي هي ليست إلاّ هي، لا موجودة و لا معدومة».
📖مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی_ص۱۶۹
علامه محمد حسین فاضل تونی
⌜@falsafeh_nazari⌟