کانال ایتا کلبه ی شعر

🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺


⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘

آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم
ارتباط با مدیر کانال👇👇
@mah_khaky

ادمین کانال👇👇
@Msouri3

ورود به کانال

ورود به نسخه وب

مطالب کانال ایتا کلبه ی شعر

#چهارشنبه_های_امام_رضایی ای امام رئوف، آمده‌ام تا با اشک‌هایم در جوار شما، عزادار مصیبت مادرتان باشم. یا فاطمه الزهرا(س)... هر غم به اشک می شود از دل برون ولی این غم که از شماست در این سینه ماندنی است. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آوای تو نغمه‌ ی خوشِ تکبیر است گُبانگِ لبت ترانه‌ ی تقدیر* است از بهرِ طلوعِ عشق و آرامشِ دل امروز غزل بخوان که فردا دیراَست #حسن_یزدان_پناهی_فَسا 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر خاکستر گداخته را زیر و رو مکن در چشم دیگران منشین در کنار من ما را در این مقایسه بی آبرو مکن راز من است غنچه ی لب های سرخ تو راز مرا برای کسی بازگو مکن دیدار ما تصور یک بی نهایت است با یکدگر دو آینه را روبه رو مکن #فاضل_نظری 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هرچند که دورم از هوای تو حسین هر صبح، اذان من نوای تو حسین در مرکز سجاده ی سبزم دارم یک قطعه‌ی‌ خاک کربلای تو حسین #نگین_نقیبی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
(السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ) #یاس_کبود می‌خواهم از خیرالنسا زهرا بگویم از نور چشم مصطفا زهرا بگویم از همسر شیر خدا زهرا بگویم از شافع روز جزا زهرا بگویم آن که نبی، « اُمّ ابیها » خوانْد او را مظلومه‌اش مولا به دنیا خواند او را اُمّ الائمه، حضرت زهرای اطهر (س) او را که در قرآن خدایش خواند کوثر کوثر، همان خار دوچشم خصم ابتر یاس کبودِ باغ و بستان پیمبر (ص) زهرا که نور چشم خیرالمرسلین است هم همسر مولا امیرالمؤمنین است آن بانویی که نیست همتایش به عالم آنکه کند خم، سر به پیش پاش، مریم نزد خدا و عرشیان باشد مکرّم اما ندیده در جهان جز رنج و ماتم در خردسالی داد از کف مادرش را یعنی خدیجه، مادر غم‌پرورش را او بود و بابا بود و غم‌های فراوان در کوچه و پس‌کوچه‌ها آن ماهِ تابان از خشم و توهین‌های قوم نامسلمان می‌دید بر بابا ، جفا ، بی هیچ بُرهان ای وای...! از نامردمان بی مروّت پرتاب سنگ و خاک، بر روی نبوّت در کودکی تنها پرستار پدر بود همدرد و هم همراه و هم یار پدر بود چون شاهد غم‌های بسیار پدر بود آرام‌بخش روح و غمخوار پدر بود تنها نه دختر بود بلکه بود مادر هرگاه که می‌گشت با بابا برابر چندی گذشت و داغ بابا شد مضاعف شد فتنه‌ای دیگر ز ایوان مُسقف خود را خبیثان با حِیَل خواندند اشرف شادی‌کنان، بربط‌زنان، در دستشان دف بر جانشینی نبی، خود را نشاندند بر عهد و پیمان غدیری‌شان نماندند شرم از خدا هرگز نکردند آن پلیدان ظلم و جفا کردند با خلق مسلمان هرچند که دم می‌زدند از شرع و قرآن با ظلم‌شان بر کفر خود کردند اذعان غصب فدک کردند از دخت پیمبر هم غصب کردند از دنائت، تخت حیدر... خانه‌نشین کردند مولا را، به تزویر روباهِ پیری را عوض کردند با شیر تختِ ولایت شد به حکم زور تسخیر آهن نمی‌گردد طلا هرگز به اکسیر کِشتند بذر خودسری را در سقیفه تا که شوند از شهوت قدرت خلیفه شیر خدا هرگز نشد تسلیم کفتار چون بود بر امر ولایت، خود سزاوار می‌خواستند از او وقیحانه به اجبار گیرند بیعت، لاجرم در بین انظار ـ بر خانه‌ی شیر خدا آتش کشیدند هرچند خواری را برای خود خریدند در خانه‌ی شیر خدا محشر به پا شد توهین به مولا و عزیز مصطفیٰ شد زهرا به پشت در؛ که در با ضربه وا شد شد محسنش سقط و علی بی‌همنوا شد کُشتند از کین دخت ختم‌‌المرسلین را صاحب_عزا کردند امیرالمؤمنین را وقتی رها گردید زهرا از غم و درد مولا شبانه پیکر او را ، کفن کرد وآنگاه آن گل را به دور از خلق نامرد بسپرد در خاک سیه، با کوهی از درد گویی وداع مهر و ماه آن شب رقم خورد روح علی را خاک، آن شب با خودش برد زهرا برفت و ماند غم‌های عظیمش (ساقی) کوثر ماند و اطفال یتیمش غیر از خدا که بود همواره کلیمش شد چاه، همراز غم و رنج و ندیمش خاموش اگرچه شد چراغ عمر زهرا داغ غمش آلاله‌ سان مانده به دل‌‌ها #سیدمحمدرضا_شمس (ساقی) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
با یاد و بویت ای گل ، ای مه نگار شیدا در دل بهار سبزی است هرگز خزان نبیند #محدثه_اصغرنژاد 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمیه دل پر از خونست و پر غم نیز هم در فراقت دیده پر نم نیز هم ای بهار از هجر روی باغبان غنچه بیتاب ست و شبنم نیز هم تو طبيبی بر دل بیمار ها هم دوای درد و مرهم نیز هم گریه بر هر درد بی درمان‌ دواست گریه بر داغ محرم نیز هم باز آمد فاطمیه، باز غم همره آن اشک ماتم نیز هم صحبت از مسمار و دیوار و در و کوچه و سیلی محکم نیز هم یک طرف پرپر گل یاس کبود یک طرف داغ مجسم نیز هم تا به کی باشد حسامت در نیام صبر تا کی؟ چهره در هم نیز هم با همان‌ یاران اندک هم بیا با همان جمع فراهم‌ نیز هم با سلیمانی و سلمان و مسیح مالک وعمار و میثم نیز هم عالمی را پر ز عدل و داد کن گرچه هستی شاه عالم نیز هم بر ظهور خود دعا کن ای غریب گرچه بر آنی مصمم نیز هم شهسوارا کی کنی پا در رکاب؟ تیغ در دستان و پرچم نیز هم کاش این آدینه روز وصل بود وصل یار و دوری غم نیز هم #جواد_کریم_زاده 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
از فشار در و دیوار گُلی پرپر شد روز تنها شدنِ شیر خدا حیدر شد #فاطمیه 🥀 #جواد_محمدی_دهنوی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🍁برخیز دوباره صبح زیبا آمد ... ☀️خورشید ز شرق مست و شیدا آمد 🍁در کوله ی خود نور به سوغات آورد ☀️بر بام نشست و در تماشا آمد ‌‎‌‎🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون‌پُرازمهر 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
سنجاق پیغام
با عرض سلام و پوزش خدمت اعضای محترم بخاطر پیام دیر هنگام 🛑 هر گونه کپی برداری از مطالب کانال بدون ذکر شاعر و لینک کانال شرعا حرام و به هیچ عنوان پذیرفته نخواهد شد یعنی چی که عده ای از دوستان اشعار شعرا رو در گروههای خودشون منتشر میکنن و اسم شاعر رو حذف میکنند نکنید بزرگوار دین به گردنتون میاد
🔥❌ اگه دنبال متن های زیبا، داستان، عکس نوشته، موسیقی، آشپزی و کلی مطالب حال خوب کن می گردی جایی نرو کانال ما همه اینارو با هم داره.❌🔥 ✅ باور نداری یه سر بهش بزن 👇👇 ♥️https://eitaa.com/joinchat/549192134Ce3e83930c7
خدایا همه بندگان تو هستیم کلید همه بسته‌ها دست توست دوای همه خسته‌ها دست توست به احسان ولطف وکرمت خود گره مشکلات همه را بازکن شب خوبی را برای شماخوبان آرزومندم   ‌‌‎    ‌‎‌‎ ‌🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون خوش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
او جوان بوده و یکباره چنین پیر شده بهترین مادر دنیا ز جهان سیر شده ماه تابان دو عالم چه به روزش آمد؟ آه از آن لحظه که در کوچه زمینگیر شده دل دیوار ترک خورده از آن وقتی که یاور بی کسی آیه ی تطهیر شده میخ و پهلو... گل و آتش... به گمانم دیوار شرم دارد که در این حادثه درگیر شده شعله از فرط خجالت شده گلگون اینبار که گلستان نشده بلکه فراگیر شده پدر خاک چرا هی به زمین می افتد؟! مضطرب میدود آری، نکند دیر شده؟! به دهان است چرا پیرهن این طفلان؟! نکند خواب خوش فاطمه تعبیر شده؟! #مهدی_ملک 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
صلی الله علیک یافاطمه الزهرا🌷 هستی شِکُفت از خاک بی روحِ عدم بانو وقتی زدی در کوچه یِ بودن قدم بانو چرخانده ای چرخ جهان را مثل دستاست با گفتن تسبیح هایِ دم به دم بانو در دست می گیرم قلم شاید که بنویسم در حد فهم از آن شکوهِ محترم بانو طفل دبستان خِرد در لُکنت افتاده بر برگه ی اندیشه می لرزد قلم بانو هر قدر می دانیم از تو ذره ای هم نیست بسیار می گوییم و می دانیم کم بانو دریا به دریا گر بگوییم از مقام تو کی می خورد یک قطره از وصفت رقم بانو در گفتن وصفت زبان واژه ها قاصر درمانده در شعرت هزاران محتشم بانو هر کس به سویِ خانه‌ی لطف تو رو کرده کی دست خالی رفته از باب کرم بانو؟ لعنت به آنان که نصیب خانه ات کردند در پاسخ احسان تو داغ و الم بانو در حیرتم با داغ سنگین فراق تو دنیا چرا از هم نمی پاشد زغم بانو؟ در بیت الاحزان دلِ ما روضه ات برپاست همواره در دلهای مان داری حرم بانو نومید کی برگردد از دریای لطف تو هرکس که بردارد به سویت یک قدم بانو دریایی و وصف تو کار واژه هایم نیست دروصف تو شاعرنه،باران می شوم بانو #شهادت_حضرت_زهرا #احمد_رفیعی_وردنجانی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
📹 لحظاتی از نوحه‌خوانی آقای میثم مطیعی در دومین شب مراسم عزاداری ایام فاطمیه‌ در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۳/۹/۱۳ 🖤 #سرمشق_فاطمی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸 #درحوالی_عطریاس🌸 #قسمت‌پنجاه‌وپنج‌وپنجاه‌وشش سرشو از برگه ها بیرون اورد و نگاهم کرد: _هیچی بابا، استادمون چند تا برگه داده تصحیح کنم، پدرم دراومده، چقدرسخته... به چهره آشفته اش نگاه کردم و خندیدم: _آخی، داداشم داره از دست چند تا برگه میناله روشو برگردوند و گفت: _دعا میکنم همچین بلایی سر خودت بیاد تا دیگه منو مسخره نکنی، استادت بیاد چند تا برگه بده دستت با دستخطای عجیب و غریب بعد ببینم چجوری کنار میایی با این بلای آسمانی بازم خندیدم و گفتم: _برگه که چیزی نیست عزیز من، فردا پس فردا برات زن گرفتیم اونوقت میفهمی که بلای آسمانی یعنی چی!!  ایندفعه اونم خندید و گفت: _خوبه، پس بالاخره یه نفر قبول کرد که شما خانوما بلای آسمونی هستین سریع دست گذاشتم رو دهنم و گفتم: _ببخشید جمله ام رو تصحیح میکنم، منظورم رحمت آسمانی بود بعدم مکثی کردم و گفتم: _رحمتم مثل بارونه، ما خانوما مثل بارون با رحمت و بابرکتیم، اگه نباشیم که شماها تو  بی رحمتی زنده نمی مونین که... بعدم لبخند پر افتخاری بهش تحویل دادم چشماشو تو کاسه ی چشمش گردوند وگفت: _خب باشه قبول، الان میشه برام یه دونه از این رحمتا پیدا کنی؟!! لبخند معنا داری زدم و گفتم: _خب پس، آقا محمد ما بزرگ شدن، وقت زن گرفتنشونه خندید و باز خودشو مشغول کرد با برگه های توی دستش، فقط با لبخند نگاهش میکردم، داداشم چقدر نجیب بود، چه با حیا، من که خواهرشم باید زودتر از اینا بهش توجه میکردم که دیگه مثلا داره واسه خودش یه مرد کاملی میشه، بیست و چهار سالشه،  باید دنبال یه دختر خوب براش بگردم، دختری که مثل محمد پر از پاکی و نجابت باشه،داشتم به همین فکر میکردم که یه دفعه نفهمیدم چیشد که گفتم: _محمد! سمیرا رو که میشناسی؟؟ نگاهم کرد، سرشو تکون داد و گفت: _دوستته دیگه، همین که سرکوچه مون میشینن لبخندی رو لبم نشست - خب پس میشناسیش، خواستم بگم دختر خوبیه ها سریع با دست به سمت در اشاره کرد و  گفت: _شما بفرمایین بیرون، بزارین من تمرکز کنم رو برگه ها، رحمت هم نخواستم خندیدم و گفتم: _عه خب بزار مواردم رو بگم +لا اله الا الله، بیا برو دختر حواس منو پرت نکن شیطون خندیدم و گفتم: _پس داری فکر میکنی، خوبه، نتایج فکر تو اطلاع بده بهم سرشو به نشانه تاسف تکون داد و خندید، باز زیر لب لا اله الا الله ای گفت،  منم بلند شدم و سرخوش از اتاقش اومدم بیرون، یه لحظه فکر کردم، چرا سمیرا رو انتخاب کرده بودم، خودمم نمیدونم … سمیرا با محمد تفاوت داشت، اون آزادی میخواست،  آزادی از دین و حجاب، همیشه آرایش میکرد میرفت بیرون، موهاش بیرون بود، نمازاش آخر وقت بود، علاقه و کشش خاصی به شهدا نداشت،  اون تو دنیای دیگه ای بود و محمد هم تو دنیای دیگه … یه لحظه واقعا گیج شدم، هنوزم نمی فهمیدم چرا سمیرا رو به محمد معرفی کردم … من سمیرا رو با همه تفاوتایی که با خودم داشت دوستش داشتم  اما نمیدونم چرا حس میکردم با همه شیطنتاش بازم یه صداقت و حیایی درونش بود که انگار داشت مقاوت میکرد که ظهور پیدا کنه، دست از فکر کردن به سمیرا و محمد برداشتم، اما تا خودم رو از فکرشون کشیدم بیرون، یاد عباس باز دلتنگی رو به دلم سرازیر کرد .. #ادامه‌دارد....🌷 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
سنجاق پیغام
#رمان‌درحوالی‌عطر‌یاس #قسمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌پنجاه‌وپنج‌وپنجاه‌وشش 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تا ماه یادگار رسول خدا گرفت شب شد تمام عالم و اندوه پا گرفت از آسمان به قلب علی غم روانه شد گویی دل تمامی ارض و سما گرفت گرچه حسین از غم او بی قرار شد قلب حسن به طرز غریبی چرا گرفت؟ #محمدجواد_جلالی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky

مشاهده در ایتا

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ورود به کانال ایتا
تبلیغ کانال ایتا