مطالب کانال ایتا ماهبندان | محمدرضا شهبازی
✅ واژۀ ۶۴:
🔴 Split
🔻 /ˈsplɪt/ 🔹 verb
تجزیه شدن
مثال:
The Soviet Union split into 15 countries including Russia in 1991.
اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ به ۱۵ کشور، از جمله روسیه، تجزیه شد.
🔰به کانال «روزی یک واژه» بپیوندید:👇
@OneWordADay
تیزر فصل جدید پاورقی.
پخش از امشب با دکور و چند بخش جدید.
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
رییس سازمان بورس مثلا توضیح داده درباره وام میلیاردی خودش و رفقاش تا مثلا رفع شبهه کند!
به قول ملک الشعرا:
حیا برفت و وقاحت به جای او بنشست
زمانه گشت دگرگون و خلق دیگرگون
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
خوش به حال لنگیگیرها
در میان شلوغی دستگاه امام حسین و از میان همهی نخودهای دیگ آش ارباب، و از شمار همه بازیکنهایی که دارند برای اینکه به چشم مربی بیایند خالصانه زمین را بالا پایین میکنند، من خیلی سال است چشمم سمت نیمکت ذخیرهها دو دو میزند.
وقتی مداح اصلی در ترافیک مانده و نرسیده، وقتی خطیب اصلی باید زودتر تمام کند تا به مجلس بعدی برسد، وقتی شام نیامده و مداح اصلی باید برود و نمیتواند بیشتر از این مجلس را کش بدهد، میکروفون میرسد به کسانی که من بهشان میگویم مداح ذخیره.
مداح ذخیره لنگیگیر مجلس ارباب است. باید چند بیت شعری بخواند که غالبا از بر است و تکراری است. یا با زیارت عاشورایی مجلس را راه بیاندازد تا راننده اصلی پشت فرمان بنشیند.
کسی برای او راه باز نمیکند که برسد به منبر. کسی با او وارد نمیشود تا موقع سینهزنی ریتم را بدهد به میاندارها. وقتی کارش تمام میشود کسی بیآنکه مهم باشد مجلس در چه مرحلهای است، به احترامش بلند نمیشود. لیوان آب گرم معمولا با آمدن مداح اصلی دست به دست میرسد تا کنار منبر.
اسم او روی هیچ بنر و پوستری نمیرود و استوری نمیشود.
وقتی شروع میکند به خواندن همه میدانند که ادم اصلی او نیست. حتی شاید گریهشان را نگه دارند برای روضههای آدم اصلی.
خیلی وقتها همینکه مداح اصلی برسد، به شانهاش میزنند که زودتر شعرش را ولو یک بیت خوانده باشد تمام کند و میکروفون را تحویل دهد.
او کارش گرفتن لنگی مجلس حسین است، همین.
و من چقدر دربهدر همین لنگیگیرهای مجلس حسینم. مطمئنم خود ارباب یکجایی وقتی دارند مثل بقیه از هییت میروند بیرون، میزند روی شانهشان و میگوید حواسم بهت بودها...
کاش ما هم لنگیگیر باشیم.
وسط همه آدم مهمهای جبهه حق؛ وسط همه کاردرستهای میدان؛ وسط همه آنهایی که بود و نبودشان به چشم میآید و کارشان کار است؛ کاش ما را لنگیگیر بنویسند.
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
ماشاالله... حزبالله!
دی ماه ۹۴ ماجرای حمله به سفارت عربستان رخ داد. حمله به حزباللهیها با کلیدواژه «تندرو» دوباره شروع شد. حتی مجله همشهری جوان طرح جلد خودش را به این ماجرا اختصاص داد و تیتر زد: «تندروها مشغول کارند».
(به اینکه بعدا مشخص شد متهم اول این حمله از قضا جریانی نزدیک به آقای قالیباف است و حالا مجلهی همان اقای قالیباف نعل وارونه میزد کار ندارم!)
اشتباه بودن حمله به سفارت عربستان مخصوصا چند سال بعد از حمله به سفارت انگلیس مشخص بود. بخشی از جریان متعهد و متدین دچار یک خطای واضح و بین شده بود و حالا بهانه لازم به دست جریان غربگرای مستقر در نشریات اصلاحطلب و البته مذهبی صورتیهای مستقر در نشریاتی چون همشهری جوان افتاده بود تا با الفاظی چون تندرو به جان حزباللهیها بیفتند.
اما سیام همان ماه رهبر انقلاب که خود منتقد حمله به سفارت عربستان بودند به دفاع از حزباللهیها بلند شدند:
«...جریان مؤمن را، جریان انقلابی را، جوانان حزباللّهی را متّهم نکنید به تندروی؛ اینها همان کسانی هستند که با همهی وجود، با همهی اخلاص در میدان حاضرند، آنجایی هم که دفاع از مرزها لازم باشد، دفاع از هویّت ملّی لازم باشد، مسئلهی جان دادن و خون دادن مطرح باشد، همینها هستند که به میدان میآیند. به صِرف اینکه یک جایی یک قضیّهای واقع بشود که مورد قبول و تأیید نباشد، فوراً پای حزباللّهیها را [وسط] بکشند، مثل قضیّهی سفارت عربستان که البتّه کار بسیار بدی بود، کار غلطی بود و هرکسی کرده باشد کار غلطی است؛ جماعت مؤمن را، جوانهای انقلابی را که هم انقلابیاند -چون بنده با این جوانها تا حدود زیادی و از دور و نزدیک اُنس دارم- هم خیلی اوقات عقلشان و فهمشان و تعقّلشان هم از بعضی از بزرگترها خیلی بیشتر است، خوب میفهمند، خوب تحلیل میکنند، خوب مسائل را تشخیص میدهند و سینهچاک انقلابند، سینهچاک اسلامند، به این بهانه ما تضعیف کنیم که فلان قضیّه در فلانجا اتّفاق افتاده است که اتّفاق بدی بوده! بله، سفارت عربستان که هیچ، در سفارت انگلیس هم که چند سال پیش، آن اتّفاق افتاد، بنده بدم آمد؛ اصلاً هیچ قابل قبول نیست اینجور عملیّات؛ این عملیّات عملیّات بسیار بدی است، به ضرر کشور و به ضرر اسلام و به ضرر همه است؛ این را بهانه قرار ندهند برای اینکه جوانهای انقلابی ما را مورد تهاجم قرار بدهند.»
حمله به سفارت اشتباه بود اما داشتند به بهانه این اشتباه یکی از ظرفیتهای بزرگ رشد و دفاع انقلاب و کشور را از ریشه میزدند و این باعث شد تا رهبر انقلاب ضمن انتقاد از آن اشتباه، از ساحت حزبلله و جوانان پرشور انقلابی دفاع کنند.
این روزها که باز همان جریان غربزده و البته مذهبیصورتی به جان حزباللهیها افتادهاند و به بهانهها مختلف از انتخابات گرفته تا رای اعتماد مجلس با تندرو و سوپرانقلابی گفتن دارند انتقام چهارم و سوم شدن مولایشان را میگیرند، یاد این دفاع تمامقد رهبری از حزباللهی ها افتادم.
آنجا که خطا مبرهن بود، رهبری راضی نشدند عدهای با زدن انگ تندروی انقلابیها را دلسرد و از عرصه کنشگری بالکل حذف کنند، حالا با چه حجتی و به چه دلیلی اینطور به جان این بخش قابل توجه از رایدهندگان انتخابات و... افتادهاید و آنها را بخاطر تفاوت سلیقه سیاسی و... منکوب میکنید؟
این روزها میگذرد؛ تلخی دو شکست پیاپی هم انشاالله از ذائقه شما پاک خواهد شد، اما این کشور و این انقلاب همچنان به جوانان پرشور انقلابی و حزباللهی نیاز خواهد داشت. به آنها انگ نزنید، برچسب نچسبانید و سعی در دلسرد و گوشهگیر کردن آنها نداشته باشید.
ماهبندان | محمدرضا شهبازی
https://eitaa.com/joinchat/1672544327Ce9f226d35a
از شما که توی اسمت «ژ» داری بعیده!
ماهبندان | کانال محمدرضا شهبازی
https://eitaa.com/joinchat/1672544327Ce9f226d35a
آدم نمیداند بخندد یا گریه کند؟
ما از بخت بد در این زمانه عجیب و سخیف زندگی میکنیم یا دنیا همیشه همینقدر مبتذل بوده است؟
بزنید روی عکس تا کامل باز شود، بعد اصل خبر و بعدتر، کامنتها را بخوانید.
یکی از یکی مضحکتر.
در همین دنیا که چهل پنجاه هزار انسان در وجب جا بنام غزه سلاخی شدهاند، اینها طوری با جدیت درباره مرگ یک گربه خبر منتشر میکنند و دربارهاش نظر میدهند که آدم با خودش میگوید نکند ما در یک جهان دیگر زندگی میکنیم؟
ماهبندان | کانال نوشتهجات محمدرضا شهبازی
https://eitaa.com/joinchat/1672544327Ce9f226d35a
وفاق ملی!
ماهبندان | کانال نوشتهجات محمدرضا شهبازی
https://eitaa.com/joinchat/1672544327Ce9f226d35a
»»»» ادامه از پست قبل
اینکه گرفت چقدر تابلو داریم بحث را از جاده مخصوص کرج کج میکنیم سمت نجف و کربلا نمیدانم اما جوانمردی کرد و به رویمان نیاورد و پا داد به تغییر بحث و گفت اهل کربلاست و وقتی زد به کوچه پسکوچههای نجف و از ازدحام نجاتمان داد و زودتر رساند حرم فهماندمش که چقدر نجف را خوب میشناسی و او گفت پدرش ساکن نجف است.
من هم که گوگلمپ را روشن کرده بودم که ببینم کجا میرود و یکوقت نخواهد بدزدتمان به آنطرف جاده اشاره کردم و جولان اطلاعاتی دادم که پشت این خانهها بحر نجف است که خوشش آمد و شروع کرد با گوگل ترنزلیت توضیحاتی دادن درباره بحر نجف. حرف از یمن شد و بعد خواستیم پیاده شویم که گفت رفتی مشهد سلام برسان. گفتم حتما و باز برای اینکهمعامله برد-برد شود از او هم قول گرفتم که نایب الزیارهام باشد در کربلایی که میگفت خمیس به خمیس میرود حرم زیارت.
من البته نگفتمشان که برای اشانتیون این معامله قم و شاهعبدالعظیم هم که بروم سلامشان را میرسانم. امید که آنها هم در سیدمحمد و... یادم باشند.
اما بحر نجف... شمس نجف...
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
برد-برد در بحر نجف
با صلاح و وعد قرار گذاشتیم هربار رفتم مشهد سلامشان را به امام رضا علیه السلام برسانم و آنها هربار رفتند نجف و کربلا سلام من را به پدر و پسرانش سلام الله علیهم.
اولی نوجوانی نوسبیل بود که در نماز ظهر همصف شده بودیم و دومی راننده کرولایی که دانشجوی دکترا بود و از کربلا بردمان نجف.
صلاح فکر کرد عراقیام و شروع کرد عربی حرف زدن. او هم خسته بود و واقعیتش مثل من حال زیارت عاشورای اجباری بین دو نماز را نداشت.
صاحب خانهای در حوالی مسیب به زور خفتمان کرده بود و از وسط طریق برده بودمان به خانهاش در حاشیه مشایه به صرف حمام و کولر و نماز و شام. میگفت شب هم بمانید و مبیت موجود که گفتیم قربانت شوم ما تازه بیدار شدهایم و زدهایم به جاده که شب را راه برویم.
خدا میداند چندبار در مسیر طریق تا خانه، در کوچه پسکوچهها با اضطراب برگشت و ما را پایید که یکوقت نپیچانده باشیمش و مهمانها از کفش نرفته باشند و مثلا سر نخورده باشند موکب بغلی و او بیاجر مانده باشد.
صلاح را میگفتم.
مسیب به کربلا یا همان طریق کاظمین به کربلا خلاف مسیر نجف خیلی ایرانی ندارد و هنوز بومیست و عراقیها بایدیفلات باهات عربی حرف میزنند مگر اینکه خلافش ثابت شود یا با «عربی لااعلم» و...نخ بدهی که ایرانیام.
من هم تا نخ دادم، دست گذاشت روی سرش که
«علی رأسی» و من هم حبیبی و انت فی قلبیای پراندم و لاو که به اندازه کافی ترکید، سر صحبت باز شد و رسید به قرار و مدار نایب الزیاره بودن.
دست که گذاشت روی سرش حواسم رفت سمت موهایش.
موهایش را کاسهای زده بود. موهایش پرپشت بود ولی مثل جاده هراز که یکدفعه جنگلها تمام میشود، کمی بالاتر از گوش یکهو موزر را زده بود دنده دو و ریخته بود پایین زلفها را.
اما وعد را در حوالی میدان تربیه جستیم. دنبال ماشین بودیم ببردمان نجف. یکی گفت مجموع نفرات چهل دینار که گفتیم حاجی ما درسته غریبیم ولی بچه نازیآباد و یاخچیآبادیم و عمری زیر پونز نقشه زندگی نکردهایم که در بیکسی راحت گوشمان را ببرند و داشتیم میرفتیم سمت برای سامورایی همهجا ژاپنه که حوصلهش سر رفت و سیگاری گیراند و غر زد که الان طریق ازدحام و خلاصه همینه که هست و اگر موافق نیستید عزت زیاد و مزاحم کسب نشوید و طبیعتا معامله جوش نخورد.
رفتیم کمی دور زدیم و چای عراقی خوردیم و چرخیدیم و نزدیک هرکسی که فکر میکردیم راننده است داد زدیم نجف بلکه بگوید بپر بالا تا اینکه وعد که اصلا به ریختش نمیخورد مسافرکش باشد و دشداشه آستین کوتاه نسکافهای رنگ اتوکشیدهای پوشیده بود یکهو درآمد که نجف؟ گفتیم نعم و گفت تعال که پرسیدیم چند و گفت مجموع سی تا و پاپیچ شدیم که تبرید موجود؟ انگار بهش برخورده باشد گفت سیاره کرولا و کولر فول و تا خود ماشین که پانصد ششصدمتری فاصله داشت هی از ماشینش تعریف کرد.
انصافا هم تعریفی بود کرولای وعد.
در عراق ماشین بیقدر است و من ماشین تمیز که داخلش برق بزند کم دیدهام. کرولای وعد ولی برق میزد.
صندوق را پراند و بعد در عقب را برای همسر باز کرد و در جلو را هم برای من که گفتم من عقب مینشینم و او خندید و شروع کرد عشوه آمدن که زوجید و انگشتهای سبابهاش را گذاشت کنار هم و لوس شد.
بعد هم انگار دلش هوای همسرش را کرده باشد زنگ زد به او که دیدم اسمش را جنان سیو کرده و شروع کردند عربی حرف زدن و اخر سر از سوال جوابهای عیال شاکی شد و دو سه بار لا اله الا الله گفت و خداحافظی کرد که این ذکر مشترک مردان مسلمان است در پایان گپ و گفتهای عادی با معشوقشان در خاورمیانه!
وعد انگاری هنوز از سر سوالمان درباره کولر شاکی بود که هرچند دقیقه یکبار میپرسید کولر زین؟ و ما هم تایید میکردیم و کم مانده بود به غلط کردن بیفتیم تا کم کند کمی درجهاش را.
آخر سر هم برای اینکه حمله اول را کاملا مغلوبه کند، گفت که من قبل از این سایبا داشتم و آن کولر ماکو بود و ما که دیگر رسما سپر انداخته بودیم میخواستیم بگوییم داداش ما خودمان زخمخوردهی ایرانخودرو و سایپاییم و تو دیگر اینطور مای ابن السبیل را خفت نده که تهمانده عزت نفسمان را چلاندیم و بحث را کشیدیم به اینکه اصلا تو بچه کجایی؟
»»»» ادامه در پست بعد
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
نطقهای امروز ثابتی، ظهوریان و شریعتی نشون داد که نماینده اگر آزاده باشه و زیر دین جریانهای سیاسی و... نباشه چطور میتونه مسلط و مستند از شان مجلس و نمایندگی دفاع کنه و وظیفه نمایندگی رو به جا بیاره.
بیش باد.
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
سریال آقای قاضی یکی از جذابیتهای رسانه ملی در این روزهاست. موفقیتی که حتی فرهیختگان پرحقد و کینه نسبت به رسانه ملی هم نتوانسته از کنارش به راحتی بگذرد و به آن نپردازد.
اما این «مذهبی صورتیها» به قدری از حزباللهی جماعت کینه دارند که حتی وقتی مجبورند به موفقیت این اثر اعتراف کنند، اینطور تیتر انتخاب میکنند و زهرشان را میریزند.
صورتیهایی که در برابر سلبریتیها و شلدینها و... فراتر از یک وکیل مدافع، همیشه خاضع و متواضع هستند، به حزبالله که میرسند حتی از موفقیتش هم شکست و از حسنش عیب روایت میکنند.
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
کانال باحالیه
😂😜
✅ واژۀ ۲۱:
🔴 Repeatedly
🔻 /rəˈpiːtədli/ 🔹 adverb
مکرّراً
مثال:
Delicate people resign repeatedly.
انسانهای ظریف مکرّراً استعفا میدهند.
🔰به کانال «روزی یک واژه» بپیوندید:👇
@OneWordADay
هموطن مراقب باش گول شارژرای رژیم رو نخوری!
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
چرا بچه مردم رو سر کار میذارید آخه؟!
😂😜
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
رضا پهلوی درس زندگی میدهد: جمهوری اسلامی چطور کیمیا علیزاده را فراری داد!
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
بعد از ده ماه جنایت تازه «این ظن داره براشون غالب میشه که نکنه این جنایتها با چراغ سبز آمریکا بوده»؟!
هنوز مطمئن هم نشدن ها، داره احتمالش قوی میشه.
یعنی غربزده و روشنفکر ایرانی از آبراهام لینکلن و جورج واشنگتن هم آمریکاییتره!
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
پرانتزی عرض کنم:
اینا دو تا شاه بودن سه بار فرار کردن
😂😜😝
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
کیمیا علیزادهی بلغاری و سیمای منافقین در قرآن
از خصوصیات منافقین در قرآن این است که به مومنین طعنه میزنند و آنها را تحقیر میکنند و از هر فرصتی برای عیبجویی و استهزاء مومنان استفاده میکنند.
پیکان نقد و مطالبه منافقان همیشه سمت مومنین نشانه رفته است. مثلا حتی وقتی کفار و مشرکان غلطی میکنند، اینها سریع میگویند ببینید ما چه کردیم که فلان شد!
در ماجرای کیمیا علیزاده مواضع این روزهای رسانههای صورتی و انسانهای شلدین را مرور کنید. میبینید چطور نشان اتهام آنها سمت مومنین است؟
دختری با استفاده از حمایتها و ظرفیتهای رشد در جمهوری اسلامی، به موفقیت ورزشی در سطح جهان رسیده و بعد بیش از حد معمول مورد تقدیر قرار گرفته و با کلی هدیه از جمله سکه و پول و آپارتمان و... تجلیل شده و بعد تصمیم گرفته برود و به کشورش لگد بزند و به مقدسات ملی توهین کند و حالا متهم کیست؟ از نظر صورتیهای منافقمسلک مومنین و حاکمیت ایمانی!
جالب آنکه این ورزشکار بلغاری حتی درخواست یا ارادهای برای بازگشت هم نداشته تا فیالمثل کسی از جبهه مومنین بخواهد مانعش شود و بعد اینها لااقل به این بهانه شروع کنند به هتک مومنان.
در ماجرای سلبریتیهای نمکنشناس مشارکت کننده در بلوای ززآ هم همین بود.
فلانی و بهمانی تا شروع بلوا آنتن داشتند و پول میچاپیدند. بعد که شلوغ شد، خودشان نیامدند و بعضی از آنها علیرغم داشتن قرارداد زدند زیر میز و تعهد و... بعد مطالبه صورتیها بجای اینکه از آنها باشد، همواره از رسانه ملی و... بود که چرا این جماعت روی آنتن نیستند؟!
جای اینکه آنها را بخاطر نمکنشناسی، همراهی با بلواییان و آب به آسیاب دشمن ریختن و همچنین رفتار غیرحرفهای و... مواخذه کنند، روی طرف مقابل فشار میآوردند که چرا از اینها دلجویی نمیکنی و... .
بزنگاهها فرصتهای خوبی هستند برای شناسایی منافق مسلکها با متر و معیار قرآن و حدیث.
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
وطن فقط خاک نیست. وطن گاهی یک فریاد است. گاهی یک بغض است. یک آه و حسرت است.
خانم کیمیا علیزاده.
گیرم اصلا اینبار هم میبردی؛ چه کسی در کدام خانه از شوق پیروزیات فریاد میکشید؟
حالا که باختی راه کدام نفس بخاطر بغضی گلوگیر بسته میشود؟ کدام آه از از چله سینهای پرحسرت پرتاب میشود؟
همینطور که چرخیدهای، نگاه کن!
هیچ خانهای در بلغارستان برای تو که پرچم و اسمش روی لباست بود حسرت نمیخورد، آه نمیکشد، بغض نمیکند.
وطن فقط خاک نیست. چه رسد به اسم و رسمی روی لباس تکواندو...
#از_عکسها
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
سلام علیکم!
از امشب دوباره پخش پاورقی شروع میشه
ببینید ما رو
اونایی که در آرزوی توقف پاورقی هستند و تا دو روز پخش نمیشه میگن تعطیل شد... خب... عیبی نداره... حالا بعدا شاید! 😊😜
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
سلام
همونطور که قبلا هم عرض کرده بودم سیاست سازمان محترم صدا و سیما اینه و بنده هم بعنوان عضو کوچکی از سازمان بهش پایبندم.
ارادت
هفته بعد چهارشنبه ۲۳ خرداد انشاالله در اهواز هستم و با دوستان درباره طنز گپ میزنیم.
ببینیمتون...